معنی پشمینه پوش

لغت نامه دهخدا

پشمینه پوش

پشمینه پوش. [پ َ ن َ / ن ِ] (نف مرکب) آنکه جامه ٔ پشمین بر تن کند. آنکه جامه از پشم پوشد غالباً درشت و خشن. لباس پشمین در بر کننده. و مجازاً صوفی و زاهد:
ز پیشی و بیشی ندارند هوش
خورش نان کشکین و پشمینه پوش.
فردوسی.
بدین داستان زد یکی مهرنوش
پرستار باهوش و پشمینه پوش.
فردوسی.
پرستش همی کرد پشمینه پوش
ز غارش یکی ناله آمد بگوش.
فردوسی.
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری
یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن.
حافظ.
برق عشق ار خرقه ٔ پشمینه پوشی سوخت، سوخت
جور شاه کامران گر بر گدائی رفت، رفت.
حافظ.
پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده ست بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند.
حافظ.


پشمینه

پشمینه. [پ َ ن َ / ن ِ] (ص نسبی) هر جامه که از پشم کنند. جامه ای از پشم و غالباً درشت و خشن. جامه ٔ پشمین: و کلاهی نمدین بر سر داشت و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی). یحیی بن زید بیرون آمد پشمینه پوشیده و کلاهی برسم خربندگان بر سر و پالانی بر دوش گرفته. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی). گفتند ای حکیم ترا پشمینه ای سطبر و بند گران و جائی تنگ و تاریک می بینیم چگونه است که گونه برجایست و تن قوی تر است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 341). و یعقوب پیراهن پشمینه که از ابراهیم خلیل اﷲبود پوشید و عمامه ٔ اسحاق پیغمبر بر سر نهاد. (قصص الانبیاء ص 85). مهتر جادوان نابینا بود گفت چگونه مردیست گفتند پشمینه در بر دارد. (قصص الانبیاء ص 103).
آنکه به پشمینه بردشان ز راه
پشم ندارندمگر در کلاه.
خواجو.
آتش زرق و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه ٔ پشمینه بینداز و برو.
حافظ.
دل اگر شاد بود خانه چه دوزخ چه بهشت
رنج اگر دور ز تن جامه چه پشمینه چه برد.
یغما.
چنین که اطلس زربفت زهره طالع شد
قیاس کردم و پشمینه ٔ سنه زحلیست.
نظام قاری (دیوان البسه ص 48).
هِدم، جامه ٔ کهنه و درپی کرده یا خاص است به گلیم پشمینه. هِمل، خیمه ٔ کهنه ٔ پشمینه. (منتهی الارب).


پشمینه پوشی

پشمینه پوشی. [پ َ ن َ / ن ِ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی پشمینه پوش.


پوش

پوش. (اِ) جامه. لباس:
تا چند کنی پوش ز پوشی کسان
از جامه ٔ عاریت نشاید برخورد.
نظام قاری (دیوان البسه ص 123).
در دو بیت ذیل از فردوسی و اسدی پوش نیز بمعنی جامه و پوشش و لباس آمده است:
ز پیشی و بیشی ندارند هوش
خورش نان کشکین و پشمینه پوش.
فردوسی.
سرند از کران دید دیوی بجوش
بزیر اژدهائی، پلنگینه پوش.
اسدی (گرشاسبنامه).
رجوع به پوش کردن شود. || چادر. خیمه. خرگاه. سراپرده: پوش سلطنتی، چادر سلطنتی. || (نف مرخم، ن مف مرخم) در کلمات مرکب ذیل گاه بمعنی پوشنده و گاه بمعنی پوشیده آمده است: آهن پوش. ازرق پوش. بالاپوش. برپوش. پاپوش. پرده پوش. پرنیان پوش. (عماد). پشمینه پوش. پلنگینه پوش. پولادپوش. تخته پوش. تن پوش. تیرپوش. حصیرپوش. جرم پوش. خرقه پوش. خزپوش. خس پوش. خطاپوش. (حافظ). خفتان پوش. خوش پوش. دراعه پوش. درع پوش. دلق پوش. رازپوش (ستار). روپوش. روی پوش. زبرپوش. زره پوش. زردپوش. زیرپوش. زین پوش. ژنده پوش. ساغری پوش. سایه پوش (ظله). سبزپوش. سرپوش. سِرّپوش. سرخ پوش. سفال پوش. سفیدپوش. سنجاب پوش.سیاه پوش. سینه پوش. سیه پوش (فردوسی). شالی پوش. شب پوش. شیک پوش. طاقچه پوش. عیب پوش. قباپوش. قوری پوش. کالی پوش. کجاوه پوش. کفل پوش (در اسپ). کفن پوش. کهنه پوش. لاله پوش (فردوسی). لعل پوش. مجمعه پوش. مجموعه پوش. مخمل پوش. نی پوش. یال پوش.


صوف پوش

صوف پوش. (نف مرکب) آنکه صوف پوشد. پشمینه پوش. صوفی:
که زنهار ازین کژدمان خموش
پلنگان درنده ٔ صوف پوش.
سعدی.
برآورد صافی دل صوف پوش
چو طبل از نهنگان خالی خروش.
سعدی.
رجوع به صوفی و صوفیه شود.


خام پوش

خام پوش. (نف مرکب) پشمینه پوش. آنکه خام پوشد مر فقر را. || صوفی به اعتبار آنکه خام پوشد:
در کنف فقر بین سوختگان خام پوش
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا.
خاقانی.

فرهنگ فارسی هوشیار

پشمینه پوش

(صفت) آنکه جامه پشمینه پوشد لباس پشمین در بر کننده، صوفی. -3 زاهد.


پشمینه

هر جامه که از پشم درست شده باشد

فرهنگ معین

پشمینه پوش

کسی که جامه پشمینه پوشد، صوفی، زاهد. [خوانش: (~.) (ص فا.)]


پشمینه

(پَ نِ) (ص نسب.) جامه ساخته شده از پشم.


پوش

جامه، پوشش، خیمه، چادر، زره، جوشن، در ترکیب با بعضی واژه ها معنای فاعلی می دهد مانند: زره پوش، در ترکیب با بعضی واژه ها معنای مفعولی می دهد مانند: گالی پوش. [خوانش: (اِ.)]

فرهنگ عمید

پشمینه پوش

کسی که جامۀ پشمی بر تن کند،
صوفی،


پوش

پوشیدن
پوشاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جُرم‌پوش، خطاپوش،
پوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهن‌پوش، سبزپوش، سفیدپوش، سیاه‌پوش،
(اسم) [قدیمی] پوشش، پوشاک، جامه،
(اسم) [قدیمی] چادر بزرگ، خرگاه، سراپرده، پرده،
(اسم) [قدیمی] زره، جوشن،
* پوش کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
پنهان کردن،
ذخیره نهادن،

حل جدول

فارسی به عربی

معادل ابجد

پشمینه پوش

715

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری